من یک زنم !

 

فقط از وقتی ازدواج کردم فهمیدم همه ی زنها با وجود این همه تفاوت چقدر شبیه همند و همه ی مردها هم ...

 


+++ اگر پیش خودمان بماند گاهی هم شدیدا حرصم می گیرد که چرا مشکلات من هم باید شبیه بقیه باشد ، خوشحالی هایم ، توقعاتم ...

        آن حس فرق داشتن با بقیه ای که قبل از ازدواج داشتم به شدت دارد می آید پایین !

 

اینجا رو هم بخونید بد نیست + و این رو +

 

دلهای تر و تازه

این پست را من یعنی مهدیه نوشته ام ولی چون هنوز پسورد خودم را بلاگفا باور نکرده مجبور شدم با نام فرشته بانو مطلب بذارم انشاالله که حلالمان میفرمایند مگر نه ؟

راستش را بخواهید از یک سال قبل از ازدواج به ابتکارات در زندگی مشترک فکر میکردم . آن هم به این دلیل که شدیدا از زندگی راکد فراری بودم . بیشتر هم به طراوت معنوی در زندگی مشترک فکر میکردم به  نکات خوبی هم دست پیدا میکردم خصوصا از تجربیات بقیه . یادداشت های گوشیم و برنامه ی وان نوت کامپیوترم هم شاهد این مدعا هستن .

خیلی شیرین است وقتی مرد زندگیت همه دلهره ای که از استقبال شدن یا نشدن از برنامه ات داشتی را با اشتیاقی چندین برابر خودت میخرد .

                          

و شیرین تر وقتی است که او برای این گونه برنامه ها که رنگ خدا را به زندگی تان میزند اصرار بیشتری دارد .

یادم می آید اولین بار که میخواستیم یک برنامه معنوی دو نفره را اجرا کنیم فکر میکردم که چه قدر میتوانیم در این نوع برنامه ها مصمم شویم وقتی یک نفر دیگر را هم کنارت احساس کنی . و کم کم فهمیدم که این دست گرفتن ها چه قدر ما را برای هم نعم العون میکند . و آنچه فکرش رانمیکردم این بود که با این قرار ها دلهمایمان هزار بار به هم نزدیک و نزدیک تر میشود .

ولی راستش اعتراف میکنم که کم کم کفگیرم به ته دیگ داره نزدیک میشه و برنامه هام تا آخر بهمن نمیکشه

اگه نیاز بود بگین و درخواست کنید و  حالتی قریب به التماس بگیرید تا از نمونه های این برنامه ها بهتون بگم

ولی از موضع خودشیفتگی میام پایین

چون هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستم

                                             

........................................................................................................................................

مهدیه نوشت : عکس هم اصلا بی ربط نیست خودت بی ربطی !

 

سلااااااااااااام

 

سرعت

        حرکت

                هیجان

                       تحول و تنوع

                                 مثبت نگری و دوست داشتن

                           ابتکار و نو آوری در زندگی مشترک

                                گریه کردن و خندیدن دو نفری

                              

و هزاران موضوع نفیس دیگر

همه باهم در پست های

مهدیه بانو

مهدیه بانو واردمیشود

 

 با سرعت حلزون کیلومتر در ساعت

باور

 

 

... در تمام سالهایی که زمستان ها در همپتن درس می دادم و تابستان ها در رختشورخانه عرق می ریختم ، زنم بود که از نوشتن من حمایت می کرد . کافی بود یک بار بگوید وقتی که روی بالکن آپارتمان اجاره ای مان یا در انباری آن کانتینر در هرمون صرف نوشتن می کردم تلف شده است ، تا بالکل از صرافت نوشتن بیفتم . تبی ، حتی یک بار هم چیزی نگفت که مرا در نوشتن به تردید بیشتر بیندازد . حمایتش از آن چیزهایی بود که می توانستم همیشه رویش حساب کنم . هنوز هم هر وقت رمان اول نویسنده ای را می بینم که به همسرش تقدیم کرده ، لبخند می زنم و فکر می کنم که بالاخره همیشه یکی هست که درک می کند نوشتن کار کسالت باری است . داشتن یک نفر که به آدم ایمان دارد وضع آدم را از زمین تا آسمان عوض می کند . لازم هم نیست باورشان را جایی جار بزنند . خود همان باور کافی است .

 

بخشی از زندگینامه ی استفن کینگ – همشهری داستان – تیر89 – ص29