به نام خدا

مامان باباها برای برخورد با بچه هاشون معمولا یه روش های جالبی دارن . یکیش که شاید شما هم دیده باشین اینه که وقتی داره حسابی اذیت می کنه بهش میگن : تو دختر من نیستی ! تو اون دختر بده ای که رفتی زیر پوست دختر من نمیذاری خوب باشه . من دوستت ندارم . زود بیا بیرون دلم برای دخترم تنگ شده !

بعد اگه به اون بچه کوچولو نگاه کنین می بینین با اون کوچولوییش لب ورمیچینه و میره تو فکر . یک کم دیگه هم خودشو میندازه تو بغل مامانش یه جوری که انگار از یک سفر دور ودراز اومده و از دستشیطونایی که زندانیش کردن آزاد شده میگه : مامان من برگشتم . اون بده رفت ....

+++

دو سه روزه دارم به خودم غر میزنم : فرشته ی بد بیا بیرون ! فرشته ی بد بیا بیرون !

نمیشه !

حسابی جا خوش کرده .

به نظر شما کی برمیگردم ؟!

 


۱- بیاین یک راهی برای این وقتایی که بد میشیم نشون هم بدیم .

 

۲ - اخطار جدی !

      من اگه می خواستم یک وبلاگ داشته باشم و حرفامو توش بنویسم مطمئن باشین این کارو می کردم آدرسشم به هیچ کدومتون نمی دادم .

اینجا یه هدفی داشت مثلا .

یک کم دیگه فرصت دارین فعال شین . اگه نشدین میرم همون وبلاگ تنهایی خودمو میزنم ها ! در این مکان عمومی در آستانه ی تخته شدن است !!!