به نام خدا

 

من ، خیلی سخت گیر بودم . یکی دو سال خواستگارهای مختلف را با بهانه و بی بهانه رد کردم ،

همه ی دورهایم را زدم تا او ...

او ، خیلی آسان گیر بود . فقط یک جا خواستگاری رفت . پسندید . و با خودش فکر نکرد حالا یک دور هم بزنیم شاید...

بعد ما رسیدیم به هم .

گاهی به شوخی می گوید یک اشتباهی شده ! ترکیب عجیبی است !

من اما با خودم فکر می کنم هیچ کار عالم بی حکمت نیست . سختی هایی هم که در راه رسیدن به خواسته ات می کشی به قد توکلت بالا و پایین می شوند !

حالا در این روزها هم هی من جوش می زنم و هی او بی خیالی می کند ، هی من بالا و پایین می پرم و هی او قد توکلش را به رخم می کشد !